پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره

فرشته باغ بهشتم:پارمیس

ادای زیبا و قرآنی کلمات

تقریبا نصفی از کتاب روخوانی قرآن 1 رو گذراندی و کلمات قرآن رو با حرکات آنها به شکلی بسیار زیبا و قرآنی ادا می کنی. هفته گذشته اولین امتحان از روخوانی رو دادی و من با استرس و نگرانی زیاد منتظر نتیجه بودم . وقتی مربیتون با اقتدار و صدای بلند گفت اسم بچه هایی رو که 20 گرفتن رو فقط می خونم بقیه بچه ها برن و حسابی تمرین کنن. و من نگران و گوش بزنگ بودم و اولین اسمی رو که شنیدم پارمیس باهوشم بود.   و تو بدون هیچ چشم داشتی به من گفتی: مامان دیدی بیست شدم. آره عزیز مامان ممنونم که همه تلاشتو کردی. خداوندا به وجود این قرآن آموز نازنینی که به ما عطا کردی افتخار می کنم و شکرگزارم. و از تو میخواهم که در همه مراحل زندگیش به ...
30 تير 1393

تلقین با مزه

در این ایام سعی می کنیم هر چند شب یکبار سری به دایی بهزاد و دایی میلاد (پسر های عمو بیژن) بزنیم. عشق بهزاد و میلاد پارمیسه و پارمیس هم همینطور. گردن دایی بهزاد رو گرفته بودی و میگفتی: اعصابت خورده؟!!!!   اعصاب نداری!!!!!؟؟؟  اعصابت خورده ؟؟؟  آره آره اعصابت خورده. و اینقدر اینو به بهزاد گفتی که اونم در آخر گفت: آره اعصابم خورده حالا که چی؟؟؟ و تو جواب دادی : خب اعصابت خورد باشه من کار خودم رو می کنم و ما همه حالا نخند و کی بخند......... انگار که با بودن تو و شلوغ کردن و سرگرم کردن همه ما ، یادمان رفته بود که چه اتفاقی افتاده. و همه ما رو می خندادندی.... پارمیس مهربانم شاید خدا توی این لحظه تو رو برا...
30 تير 1393

خاطراتی تلخ

چندین شب پیش ، اوایل ماه مبارک بود که خبر بدی بهمون دادن. آنقدر بد که تا زنده ام نمی تونم درکش کنم. و اون تصادف و فوت عموی عزیز و مهربان و دلسوزم (عمو بیژن) بود. پارمیس که از همون لحظه اول خاکسپاری تا انتهای مراسمات با ما بود خیلی این غم بزرگ روش تاثیر گذاشته بود. همش از من می پرسید: پارمیس :مامان عمو بیژن کجا رفته؟؟؟؟؟ مامان :رفته پیش خدا. پارمیس:خدا کجاست ؟؟؟؟ چه رنگیه؟؟؟؟ مامان :خدا توی آسموناست.رنگش هم سفید و زرده. پارمیس:مامان من دلم می خواد برم پیش خدا.تو رو خدا مامان. به خدا بگو بیاد منو ببره. و من از سخن گفتن باز می مانم................. راه می ره و میگه : لا اله الا الله- محمد رسول الله مامان وقتی عمو بیژن رو...
30 تير 1393
1